یک
دقیقا نمی دانم چرا کسی باید بخواهد مطالب من را بخواند یا فالو کند!
برخلاف وبلاگ قبلی که 8-9 سال در آن می نوشتم هدفم هیچ چیز نیست جز نوشتن و ثبت افکار و روزمرگی هایی که شاید روزی دلم تنگ گذشتنشان شود. مثل تک تک روزهای یک سال و 5 ماهیی که گذشت بی آنکه روی صفحه ای رد پایی به جا گذاشته باشند و دریغا که ننوشتم!
تصورم از این وبلاگ دفترچه خاطراتی است که نه در موتورهای جستجوگر ثبت شده و قابل سرچ شدن باشد و نه بخواهم جذب مخاطب کنم. یک مکان امن... ساده... بی تکلف! که حتی ذهنم درگیر انتخاب عنوان برای مطالبش نباشد! عناوینی به سادگی یک عدد!
اینجا را گذاشته ام که لابه لای شلوغی های زندگی و کار و آدم ها و پیچیدگی هایشان خلوت شبانه ی چند دقیقه ای داشته باشم. بنشینم... آهنگ های بی کلام گوش کنم... از جورج اسکارولیس دوست داشتنی... ریچارد کلایدرمن عزیز... کیتارو... و همه آنچه که زندگی از آرامش به من بدهکار است. عود روشن کنم... باد خنک کولر باشد... نور ملایم شبانه باشد... شاید یک چای یا نسکافه ی خوش عطر و من که پای لپتاپ خیره به صفحه تند تند تایپ می کنم. از عشق می نویسم و حتی از غم و تمام احساسات ناب و اصیل و لذت می برم از این فضای رویایی...
دوباره به روال قبل باز خواهم گشت! بعد از تمام بالا و پایین های زندگی و تمام آنچه تا به امروز بر من گذشته.
و اما من بابا معرفی خودم در اولین پست:
ساده هستم.
رها... عاشق... پرانگیزه...